درسال های اخیر همه ی ما شاهد افزایش چشم گیر آمار طلاق بوده و هستیم. مشخصا این امر به دلایل مختلف فردی، فرهنگی، اجتماعی، روانشناختی، محیطی، اقتصادی و غیره بستگی دارد که هر کدام از این دلایل درجای خود قابل بررسی هستند.سایت خبری طلوع قلم به دنبال دلایل روانشناختی این موضوع با مهدیه محبوبی زاده روانشناس بالینی فعال حوزه خانواده و مشاوره های قبل و بعد از ازدواج مصاحبه ای انجام داده است که در ادامه با هم می خوانیم:
-شما در حوزه خانواده و مشاوره های ازدواج و طلاق فعالیت دارید؛ تعریف شما از ازدواج چیست و دلایل اینکه در حال حاضر تعارض های بین زوجین رو به افزایش است را چه عواملی می دانید؟
ازدواج یک امرارزشمند است که باعث اتحاد و تعهد بین دو فرد شده و آن دو را در مسیر رشد و پیشرفت در کنارهم نگه می دارد و باعث می شود دو نفر در این راه از یکدیگر مراقبت کنند و مسئولیت پذیری در زندگی مشترک را فهمیده و در حفظ آن پرتلاش باشند.
اما اینکه چه عواملی باعث ایجاد تعارض ها و فاصله بین زوجین می شود موضوعی است که به موشکافی و ریشه یابی های حرفه ای که خاص هر زوج است نیاز دارد؛ اما از جمله عواملی که میتوان به طور خاص فارغ از عوامل اقتصادی به آن اشاره کرد عوامل خانوادگی و روانشناختی است.
متاسفانه ما در دنیای مدرنیته ای زندگی می کنیم که در آن بالغ بر 80 درصد افراد جامعه اعم از پیر و جوان، کودک و بزرگسال با فضای مجازی آشنایی داشته و در ظاهر نیز خود را همسو با گفته روانشناسان و روانپزشکان و مشاوران خانواده در امر ازدواج نشان می دهند اما وقتی پای عمل به میان می آید سنت همراه با راهکارهای اشتباه حرف اول را می زند و تعداد زیادی از افراد روی گفته و حرف و باور قبلی خود خط می زنند و به دنبال انجام هر چه سریع تر امر ازدواج بین دو جوان خود هستند.
این موضوع در صورتی است که هیچ دوران آشنایی و شناختی بین طرفین طی نشده است و این دو شخص حتی نمی دانند تعریف شان از ازدواج چیست؟
یا ازدواج چه مسئولیت هایی را برای آن ها به وجود می آورد؟پس نکته و دلیل اول نبود عدم شناخت و دوران آشنایی قبل از ازدواج با اطلاع و حضور خانواده ها است و نکته دوم این است که بعضی از خانواده ها و افراد به ازدواج به عنوان ضربه گیر یا درمان نگاه می کنند.
-منظور از درمان یا ضربه گیر چیست؟ منظور این است که باید بگویم ازدواج به هیچ وجه جنبه درمانی ندارد و در هیج مقاله و یا تحقیق علمی چنین موضوعی ثبت نشده است و یا حتی بزرگان و اساتید روانشناسی هم هیج کجا چنین موضوعی را مطرح نکرده اند.
متاسفانه امروزه به طور روزافزونی شاهد ازدواج هایی هستیم که یا برای انتقام از نفر قبلی یا برای فراموش کردن شکست عاطفی در روابط یا بعد از طلاق یا برای درمان بیماری های اعصاب و روان یا از روی بی حوصلگی اتفاق می افتند.لذا باید گفت متاسفانه ازدواج درمان هیچکدام از موارد گفته شده نیست.
-امکان توضیح بیشتری دارید؟
بله.همانطور که می دانید وقتی فردی در یک رابطه دچار شکست می شود مطمئنا از نظر روحی و روانی دچار آشفتگی شده و این باعث می شود کنترل تکانه او دچارمشکل واین باعث می شود شخص نتواند دوران سوگ و غم بعد از شکست عاطفی را که شامل انکار،خشم ،بحث و چانه زنی،افسردگی و پذیرش است را پشت سر بگذارد و در مرحله خشم و یا افسردگی تصمیمات ناعاقلانه یا دفاعی بگیرد و اتفاقا بر تصمیمات خود پافشاری هم کند. در صورتیکه راه درست این است که تمام این مراحل را پشت سرگذاشته و بعد از اینکه به سلامت روان گذشته خود برگشت تصمیم مناسب را بگیرد.وقتی افراد با شکست های روحی و عاطفی حل نشده وارد ازدواج می شوند ناخواسته دچار مقایسه فرد جدید با فرد قبلی شده و مشکلات آغاز می شود. درموارد دیگر وقتی فردی نتواسته است آسیب های رابطه یا ازدواج قبلی خود را درمان و یا حداقل ترمیم کند و به خود فرصت رویارویی با حقیقت را نداده است و نپذیرفته که شرایط فعلی او به این صورت است و فقط یک ازدواج مجدد زودهنگام را درمان خود می داند قطعا نتیجه ای جز شکست دوباره برای ازدواج ندارد چه بسا که در حال حاضر شاهد ازدواج و طلاق مکرر در افراد زیادی از جامعه به دلایل ذکر شد هستیم.
-درخصوص جنبه درمانی ازدواج برای بیماران اعصاب و روان توضیح دهید.
قبل از هر موضوعی لازم است تعریفی از بیماری های روانی داده شود.همه ی افراد جامعه ممکن است در طول زندگی خود بر اثر ناملایمات زندگی، غم از دست دادن عزیزان و شکست های عاطفی و موارد دیگر دچار مشکلات روحی و یا حتی در دوره ای مصرف دارو شوند، اما این به معنای اینکه فرد بیمار روانی است نیست بلکه بیماری است که با طول درمان تمام می شود اما بیمار اعصاب و روان به افرادی گفته می شود که دارای بیماری روانی و اختلالات شخصیت هستند که نشانگان ویژه ای مانند رفتار نامناسب، هذیان یا باورهای غلط، تحریک پذیری، تفکرات هراس گونه،توهم، عدم تمرکز، قطع ارتباط با واقعیت های اطراف ، خصومت یا خشونت،افکار خودکشی و کسانی که اعتیاد به مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر به خصوص مواد صنعتی است را می گویند که تمام دایره ی زندگی فرد اعم از عملکرد، رفتار با همسر و فرزند، خانواده و افراد جامعه را دچار خطر کرده است می گویند.
حال موضوع مهم این است که افردیکه براثراین بیماری ها قبلا طلاق را پشت سر گذاشته یا اینکه مجرد بوده و دچار این بیماری ها هستند می خواهند اقدام به ازواج کنند ومتاسفانه هم خود این افراد و هم خانواده های آنان موضوع بیماری را پنهان کرده و یا بر این تفکر هستند که اگر فرزندشان ازدواج کند خوب و درمان می شود اقدام به زادواج فرزند خود کرده و متاسفانه خیلی راحت با زندگی و آینده فرزند خانواده دیگر هم بازی می کنند و در بسیاری از موارد هم اتفاق افتاده است که طرف مقابل هم متاسفانه به هردلیلی متوجه این مشکل نشده است.
-به نظر شما آیا موضوع سن نیز می تواند درازدواج و طلاق تاثیرگذار باشد؟
قطعا می تواند، نوجوانی که به ازدواج فقط به چشم یک رویا نگاه می کند یا هیچ چشم اندازی نسبت به مسئولیت پذیری آن ندارد نمی تواند از عهده امر مهمی مانند ازدواج برآید و این اصلا درست نیست که خانواده ها به دلایلی مانند لجبازی و یا رفتارهای تهدیدآمیز نوجوانان خود تسلیم ازدواج آن ها می شوند، بهتر است به جای تسلیم شدن پاسخ و رفتار مناسب با نوجوان خود را بیاموزند تا ازعواقب تصمیم اشتباه پیشگیری کنند و از سوی دیگر هم هستند افرادیکه اتفاقا سن مناسب ازدواج را نیز دارند اما تعریف مناسبی از هسمر آینده خود ندارد و دارای بلوغ عاطفی مناسب جهت ازدواج نیستند و فکر می کنند چون شرایط اولیه ازدواج را دارا هستند پس مناسب ازدواج با هر فردی که انتخاب کنند نیز هستند در صورتیکه انتخاب فرد مناسب برای ازدواج آیتم ها و معیارهایی را می طلبد که افراد جامعه ما باید قبل ازهر موضوعی آن ها را برای خود تعریف کنند و بعد براساس آن تصمیم به ازدواج بگیرند تا هم ازدواج مناسبی داشته باشد هم بتوانند تفکرنامناسبی که در حاضر نسبت به ازدواج در بین اقشار مختلف جامعه به وجود آمده است را تغییر دهند.
-پیشنهاد و حرف آخر شما چیست؟
پیشنهاد من این است که تفکر درمانی نسبت به ازدواج از افکار و اذهان عده ای پاک شود و مردان و زنان جامعه با هوشمندی و درایت بیشتری به ازدواج نگاه کنند و خانواده های طرفین اجازه آشنایی فرزندانشان را با تعریف چهارچوب مشخص قبل از ازدواج با اطلاع و حضور خود دهند تا کمتر شاهد شکست ها، طلاق ها و کودکان قربانی ازدواج های ناموفق باشیم.مشاوران و روانشناسان بالینی در این حیطه می توانند کمک های بسیاری به افراد جامعه کنند.
محمدعلی خردمندی